بسمه تعالی
امام حسن عسکری (علیهالسّلام) (۲۳۲-۲۶۰ق)، فرزند امام هادی (علیهالسّلام)، پدر امام زمان (علیهالسّلام) و یازدهمین امام شیعیان اثنیعشری است که به مدت شش سال امامت شیعیان را عهدهدار بود.آن حضرت با چند تن از خلفای عباسی معاصر و در سامرا تحت مراقبت شدید حکام وقت قرار داشت، لذا به عسکری ملقب شدند؛ در آن مدت از طریق نمایندگان، با شیعیان در ارتباط بودند. سرانجام آن حضرت در ۸ ربیع الاول سال ۲۶۰ق در ۲۸ سالگی به شهادت رسید و در سامرا کنار مرقد پدرش دفن شد. مدفن آن دو امام به حرم عسکریین مشهور و یکی از زیارتگاههای کشور عراق است.
روایتی درباره شهادت امام عسکری (علیهالسّلام) در یکی از منابع تاریخی قرن ششم وجود دارد.
«و گویند زهر دادنش» از اینروی شهادت آن حضرت امری کاملاً محتمل است. سوابق بازداشت و خطری که همواره از طرف دستگاه حاکم متوجه جان حضرتش بود و اینکه حضرت یک شخصیت مخالف سیاسی به حساب میآمد و نیز رحلت آن حضرت در سنین جوانی، همگی میتواند مؤید شهادت باشد. از آنجا که امام یک چهره کاملاً شناخته شده در سامرا بود، هنگام رحلتش هالهای از غم و بهتزدگی فضای سامرا را فرا میگرفت.
احمد بن عبیدالله در روایتی که قسمتی از آن پیش از این ارائه شد، این صحنه را چنین وصف کرده: «وقتی امام عسکری (علیهالسّلام) رحلت کرد، صدای شیون و فریاد همهجا را فرا گرفت. مردم فریاد میزدند: ابن الرضا رحلت کرد. آنگاه برای تدفین آماده شدند، بازار به حال تعطیل درآمد. پدر من (وزیر معتمد عباسی)، بنیهاشم، شخصیتهای نظامی و قضایی و منشیان و مردم به سوی جنازه هجوم آوردند، آن روز در سامرا قیامتی برپا بود.
با حضور امام (علیهالسّلام) و پدرش - به مدت حداقل ۱۷ سال - در سامرا، نه تنها مردم جذب آنان شده بودند، بلکه بسیاری از شیعیان نیز بدینشهر هجوم آورده بودند. در چنین وضعیتی، طبیعی بود که هنگام رحلت آن حضرت، سامرا یکپارچه در ماتم فرو رود و در سوگ از دست دادن فرزند رسول خدا (صلّیاللهعلیهوآله) بیتابی کند و عزا بگیرد.
امام حسن عسکری (علیهالسّلام) مانند آباء و اجداد خویش رهبر بزرگ شیعیان بود و رهبری مبارزههای مردمی بر علیه خلفای جور را بر عهده داشت. دوره پایانی امامت حضرت، معاصر با معتمد عباسی بود. او که مردی سفاک و خونریز بود، مخالفین خود را با سنگدلی از میان برد و در برابر امام حسن عسکری که رهبر و پیشوای شیعیان بود ساکت و بیتفاوت نبود، به همین جهت امام (علیهالسّلام) بیشتر عمر خود را در زندان سپری کرده است. گاهی به دست "صالح بن رصیف" به زندان افتاده و زمانی در حبس "علی بن حزین" بود و زمانی هم در زندان مردی پست و رذل به نام "نحریر" بود.
سرانجام معتمد که نسبت به آن حضرت کینه و عداوتی شدید داشت و وجود حضرت را خطری بزرگ برای حکومت خویش میدانست تصمیم به قتل آن حضرت گرفت و آن حضرت را با زهر به شهادت رساند. در وقت وفات، کنیز ایشان صیقل و عقید غلام ایشان و صاحب الامر (عجّلاللهفرجهالشریف) حاضر بودند. حضرت، آبی طلبید و خواست که بیاشامد، چون حاضر کردیم، فرمود اول آبی بیاورید تا نماز بخوانم. چون آب آوردیم وضویی گرفت و نماز صبح را ادا کرد پس از آن روح مقدسش به عالم قدس پرواز کرد